بهار انقلابی: شعله ور شدن اروپا و مبارزه برای جهانی جدید، 1848-1849، توسط کریستوفر کلارک
در ژانویه 1848، پوستری مرموز بر روی دیوارهای پالرمو ظاهر شد که انقلابی را به مناسبت تولد پادشاه اعلام می کرد. در واقع، هیچ شورشی برنامهریزی نشده بود، اما جمعیت کنجکاویی که به میدانهای مرکزی فرود آمدند تا نگاهی اجمالی به یکی از آنها داشته باشند، شرایط را برای یک قیام واقعی فراهم کردند، زیرا نیروها برای پاکسازی فضاهای عمومی حرکت کردند.
در اینجا نیز مانند جاهای دیگر، رژیم قدیمی کاملاً ناآماده نبود: اگر فردیناند دوم، پادشاه بوربون اسپانیا، محبوبیتی نداشت، کشتیها، توپها و سربازان زیادی برای جبران آن داشت. کریستوفر کلارک مورخ کمبریج در کتاب جدید خود با عنوان بهار انقلابی می نویسد: «عجیب ترین چیز در مورد قیام،““این است که در نهایت موفقیت آمیز بود.” وسعت مقاومت اجتماعی – از نجیب زاده های پالرمیتی و وکلای لیبرال گرفته تا صنعتگران و دهقانان مسلح تیم ها – راه حل صرفاً نظامی را غیرعملی ساخت. با گسترش اعتراضات به ناپل، فردیناند ظاهراً عقب نشینی کرد و وعده قانون اساسی را داد.
برای ماهها پس از آن، پادشاهیهای سراسر قاره بهعنوان شورشگرایان خواستار تنظیم قوانین اساسی شدند که حقوق اساسی سیاسی را تضمین میکرد و در اقتدار سلطنتی سلطنت میکرد. کلارک توضیح میدهد: «هیچ موضوع واحدی وجود نداشت، بلکه سؤالات متعددی وجود داشت – در مورد دموکراسی، نمایندگی، برابری اجتماعی، سازماندهی کار، روابط جنسیتی، مذهب، اشکال قدرت دولتی».
کلارک ناآرامیها را در سطح خیابان از طریق گزارشهای شاهدان عینی ارائه میکند و او این مطالب را در یک تابلوی بینقارهای چشمگیر میبافد. با عقب نشینی نظم فئودالی، اشکال سیاسی بدیع ظاهر شد. کارل مارکس، شخصیتی که به عنوان یک ناظر در کتاب کلارک شناور است، “مانیفست کمونیست” را با فردریش انگلس در اوایل سال 1848 نوشت. درست زمانی که دولت-ملت های جدید برای به وجود آمدن تلاش می کردند، جنگ در سراسر مرزها گسترش یافت. کلارک می نویسد: «این تنها انقلاب واقعی اروپایی بود که تا به حال رخ داده است.
واضحترین نشانهای که نشان میدهد نوع جدیدی از انقلاب در راه است، چند هفته پس از قیام در پالرمو و 900 مایلی دورتر بود. در فوریه، پاریسیها به سمت وزارت امور خارجه در بلوار des Capucines حرکت کردند. پیاده نظام فرانسوی وحشت کرده و اسلحه های خود را شلیک کردند. بیش از 1000 سنگر در سراسر شهر ایجاد شده است. یگانهای ارتش که برای ایمن کردن پستهای استراتژیک اعزام شده بودند، خود را در میان جمعیت غرق کردند و تظاهرکنندگان سلاحهایشان را از دستانشان بیرون کشیدند. شاه لویی فیلیپ تاج خود را رها کرد و فرار کرد.
موج انقلابی با انرژی جدیدی از پایتخت فرانسه سر بر آورد. از رود راین عبور کرد و به مونیخ، برلین و وین رفت – نه تنها در عرض، بلکه از ستون فقرات مرکزی اروپا به سمت میلان و ونیز حرکت کرد. حتی کشورهای درون این منطقه که از بحرانهای بزرگ اجتناب کردند – دانمارک، بلژیک، هلند و پیمونت – این کار را فقط به لطف دوزهای سخت اصلاحات سیاسی و اجتماعی انجام دادند.
از نظر کلارک، مطبوعات رسانهای بودند که این جرقه را در سراسر اروپا انجام دادند و به ساکنان شهرها که اخبار را میخواندند – یا میشنیدند – این امکان را میداد تا رویدادها را بهعنوان مرتبط با یکدیگر درک کنند. داستان هایی از پاریس معترضان را در برلین به خیابان ها آورد. خبر سقوط صدراعظم مترنیخ در وین باعث شد دربار پروس متزلزل شود. اعزام ها از اقیانوس ها عبور کردند. در مارتینیک و گوادلوپ، شورشهای بردگان به دلیل گزارشهای مربوط به فروپاشی سلطنت در فرانسه، تلنگری بیشتری دریافت کرد.
انقلاب های 1848 از قبل سازماندهی نشده بودند. کلارک می نویسد، آنها با کاهش اعتماد به رژیم های قدیمی و آزادی مطبوعات و اجتماعات به عنوان موضوعاتی که قادر به متحد کردن «عناصر ناراضی ناهمگون» در برابر قدرت فئودالی بودند، «غیرمتجانس، چند کانونی، از نظر اجتماعی عمیق» بودند.
کیفیت خود به خودی که پلیس و ارتش را در اواخر زمستان غافلگیر کرد، سازماندهی یا رهبری قیام ها را دشوار کرد. این انقلابیون در مورد کمی توافق داشتند. میانهروها طرفدار سلطنت مشروطه بودند، در حالی که رادیکالها و سوسیالیستها برای حق رای مردانه جهانی و ایجاد «کارگاههای ملی» تحت حمایت دولت که اشتغال تضمینی را فراهم میکردند، فشار میآوردند.
آنچه مشروطه خواهان شهرنشین را آسیب پذیرتر می کرد، انزوای آنها از روستا و نارضایتی دهقانان بود که در همه جا اکثریت بودند. در داخل شهرها نیز ناهماهنگی وجود داشت. لیبرال های ثروتمند رویای قانون اساسی را می دیدند. فقرای کارگر برای آنها جنگیدند. اما منافع آنها از هم جدا شد. در ژوئن 1848، هزاران نفر از دومیها در پاریس کشته شدند، وقتی که علیه تصمیم اولی برای تعطیلی کارگاههای ملی، که تا آن زمان، بیش از 100000 نفر برای بقا به آن وابسته بودند، قیام کردند.
لفاظیهای ملیگرایانه میتوانست رادیکالها را بسیج کند، اما از آن برای محدود کردن همکاری میان آنها نیز استفاده شد – قرار دادن آلمانیها در برابر چکها و لهستانیها، و مجارها در برابر کرواتها و رومانیاییها – به نفع هاپسبورگها، هوهنزولرنها و بوربنهای موقتاً عقبنشین.
ضد انقلاب ها به سرعت آمدند. قیام ها قدرت خود را از دست دادند و قانون اساسی پاره شد. در فرانسه، رادیکال ها در انتخابات مجلس در آوریل عملکرد ضعیفی داشتند. در اروپای مرکزی، هاپسبورگ ها – که در ماه مه مجبور به فرار از وین به مقصد اینسبروک شدند – در ژوئن دوباره دست بالا را به دست آوردند و پراگ و بخش هایی از شمال ایتالیا را دوباره تسخیر کردند.
مداخله خارجی سرانجام پرده بهار انقلابی را پایین کشید. در سال 1849، سربازان روسی برای سرکوب انقلاب مجارستان از طرف اتریش وارد عمل شدند – پس از اینکه امپراتور فرانتس جوزف در مقابل تزار نیکلاس اول در ورشو به زانو در آمد و از او درخواست کرد که “جامعه مدرن را از نابودی حتمی نجات دهد”. در آوریل، فرانسه، بر خلاف قانون اساسی خود، 10000 نفر را برای درهم شکستن جمهوری کوتاه مدت روم برای پاپ پیوس نهم، با حمایت الکسیس دو توکویل، سیاستمدار لیبرال فرستاد.
کلارک اصرار دارد که انقلاب ها شکست نخوردند. به نظر او، آنها دولتها را از پرتغال تا پروس تشویق کردند تا بسیار فعالتر شوند – سرمایهگذاریها را به راهآهن و تلگراف هدایت کردند، و دفاتر آماری و وزارتخانهها را برای ارتقای توسعه اقتصادی و سلامت عمومی ایجاد کردند. در امپراتوری اتریش، رعیت هرگز بازنگشت. وزرای سلطنتی اکنون مجبور بودند “منافع اجتماعی و اقتصادی بسیار گسترده تری” را نسبت به قبل در نظر بگیرند.
کتاب کلارک یک دستاورد بزرگ در بازنمایی تجربه زنده انقلاب ها است. تماشاگران تقریباً قبل از اینکه متوجه شوند شرکت کردند. کلارک نقل میکند که طی چند روز در برلین، یک دانشجوی رادیکال حقوق اولین سخنرانی خود را در تیرگارتن ایراد میکند، میبیند که قیچیها زنان را کتک میزنند و یک کودک را بیرون کافه ولپی میکشند، در کنار کارگران روی سنگرها دعوا میکند و توسط یک خانواده بورژوازی زیر چهار سال مخفی میشود. تخت پوستر “در تاریکی، گوش دادن به چکمه های افسران و تخته های کف که در حال جستجوی آپارتمان هستند.”
«بهار انقلابی» پر از شعر، رمان، خاطرات و نقاشی است و کلارک به رنگ، صدا و لباس کشیده می شود. سرانه در اینجا باید بیشتر از هر گزارش دیگری از سال 1848 باشد – از کلاههای بورژوازی برسدار گرفته تا کلاههای فریجی با کاکلهای سهرنگ و کلاههای سیاه کالابریایی با پرهای قرمز بلند مورد علاقهی شورشیان دانشجو.
اگر این انباشت کلیدوسکوپی از جزئیات و دیدگاهها درک ما را از 1848 بهعنوان یک پدیده سیاسی غنیتر کند، دیگر موضوعات را به نویز پسزمینه کاهش میدهد. اختلال در زندگی کشاورزی و کاهش سطح زندگی که با شروع صنعتی شدن و ظهور سرمایه داری به وجود آمد، ارتباط زیادی با مقیاس و همزمانی نارضایتی داشت.
کلارک حضور طیفی انقلاب فرانسه را برای بازیگران دخیل در این درام تصدیق میکند، اما در مقایسهها، بیشتر به تفکر در مورد زمان حال علاقه دارد. کمان اعتراضی که از بهار عربی و اشغال وال استریت، یک دهه پیش، تا ژانویه ادامه دارد. 6 – “نقاط برنامه ریزی شده، پراکنده، تکه تکه و پر از تناقض” – ممکن است با حال و هوای دهه 1840 مطابقت داشته باشد، اما نتیجه گیری های پیشنهاد شده توسط این رزونانس ها کمی بیش از حد خوشحال کننده است.
احساس شکستی که در حوالی سال 1848 وجود دارد را نمی توان با شمارش خطوط ریلی که در عواقب آن تعیین شد برطرف کرد. به همان اندازه مهم بود که مسیرهایی که آن را مسدود کرد. آنطور که کلارک مینویسد، انقلابها شکست لیبرالها و چپها در «شنیدن حرفهای یکدیگر» نبود. مارکس آزادیهایی را که لیبرالها در سال 1848 به دنبال آن بودند نادیده نمیگرفت، اما انتظار داشت که سوسیالیستها باید فراتر از آنها بروند. لیبرالها که از قیامهای کارگری وحشت داشتند، «خانواده، کار، دارایی، نظم عمومی» را پذیرفتند – به طور خلاصه، محافظهکاری. آنها راضی بودند که آزادسازی اقتصادی بدون خطرات ناشی از نوع سیاسی پیش برود.
الکساندر زوین استاد تاریخ در دانشگاه سیتی نیویورک و نویسنده کتاب «لیبرالیسم در کل: جهان به نقل از اکونومیست» است.
بهار انقلابی: شعله ور شدن اروپا و مبارزه برای جهانی جدید، 1848-1849 | نوشته کریستوفر کلارک | مصور | 872 ص. | تاج | 40 دلار