در یک شنبه گرم پاییز، حدود 30 نفر با هم در خیابان هیوستون در پایین ایست ساید قدم زدند و به سمت پارک رودخانه شرقی حرکت کردند. یک ترومپتوز راه را هدایت می کرد و گهگاه نت هایی به صدا در می آورد که مسیر رو به جلو را مشخص می کرد. در پشت سر، دو داوطلب بنری در دست داشتند که روی آن با حروف دستی نوشته شده بود: «جنگل آرشیو نفس است». اتومبیل های عبوری بوق زدند، یادآوری این که این چیزی غیرعادی بود.
در حالی که ممکن بود از بیرون غیرعادی به نظر برسد، اما این مراسم در مجموعه بزرگتر آثار امیلی جانسون، طراح رقصی که آخرین پروژهاش، «بودن آینده»، ما را گرد هم آورده بود، احساس میکرد. آثار گسترده جانسون با ادغام هنر و فعالیت، اغلب بینندگان-شرکت کنندگان خود را به فضاهای عمومی بیرون می آورد و توجه ما را به زمین های زیر و اطرافمان جلب می کند – به آنچه قبلاً اینجا بوده است و آنچه می تواند در آینده باشد. او آگاهی ما را افزایش می دهد که این مکان که به طور گسترده نیویورک نامیده می شود، بخشی از Lenapehoking، وطن مردم Lenape، اولین ساکنان (انسان) منهتن است. و اینکه قبل از استعمار و بتن، جنگلهایی وجود داشته است، یا آنچه جانسون گاهی اوقات آن را «خویشاوندان بیش از انسان ما» مینامد.
جانسون، هنرمند بومی ملت یوپیک در آلاسکا، که در لاوئر ایست ساید زندگی می کند، رهبر اعتراضات علیه تخریب پیش بینی شده 1000 درخت در پارک رودخانه ایست، بخشی از طرح کاهش سیل موسوم به شرق بوده است. پروژه تاب آوری سواحل جانبی. در «موجود آینده بودن» – که طی دو آخر هفته در دو بخش، در پارک و سپس هنرهای زنده نیویورک پخش شد – او و همکارانش با درختان به دو روش مستقیم و مبهم ارتباط برقرار میکنند. درختان، به یک معنا، همکار هستند، برای تصور جانسون از آینده عادلانه تر، که در آن زمین به مردم اصلی خود بازگردانده می شود، و مردم در آن زندگی متقابل با زمین دارند.
پیادهروی ما در شهر در «زمین/آسمانی» – قسمت اول «بودن آینده» – ما را به آستانهای بین بخش بولدوزرشده پارک، جایی که صدها درخت قبلاً قطع شدهاند و بخشی که به سمت شمال امتداد دارد، هدایت کرد. ، در حال حاضر، دست نخورده باقی مانده است. در حصار زنجیرهای که این دو را از هم جدا میکند، راهنماهایی به نام مدافعان زمین از ما استقبال کردند و به سه گروه تقسیم شدیم تا شاهد سه اجرای کوتاه باشیم.
گروه من راهنمای ما را در امتداد ساحل درخشان رودخانه به سمت بیشهای سایهآمیز دنبال کردند، جایی که لحافهای دست ساز رنگارنگ – امضای مجالس جانسون، طراحی شده توسط مگی تامپسون – روی زمین منتظر ما بودند. پس از گرمای آفتاب ظهر که حتی در اواسط اکتبر شدید بود، سایه درختان بلند طراوت بود. نشستیم و تماشا کردیم که دو اجراکننده، یکی در یک مجسمه لحاف با صدای خیره کننده (طراحی شده توسط کورینا امریش) به آرامی از یکدیگر جدا شدند. هنگامی که موجود لحاف (جاسمین شورتی) به سمت آب می رفت، استیسی لین اسمیت بی قرار در میان برگ های ریخته شده می رقصید، گویی ریشه های غرغور شده از میان اندام هایش فرو می روند.
«آیا آن داستانی را که در مورد درخت به شما گفتم، به خاطر دارید؟ جانسون در کار خود در سال 2012 به نام «Niicugni» و بار دیگر در «شور» (2014) گفت: «من دوباره آن را خواهم گفت. در پشت حصار حلقه زنجیر، او یک بار دیگر داستانی درباره یک درخت تعریف کرد، اما این بار فقط برای یک مخاطب. جانسون سپس جدا شد و در یک دوئت با رقصنده شوگر وندیل ارتباط برقرار کرد و شنونده را رها کرد تا داستان را به بقیه گروه منتقل کند. اگر جزئیات کمی مبهم بود، این پیام در مورد هوش درختان منتشر شد: آنها قادر به گوش دادن هستند.
این ایده به قسمت سوم کشیده شد که طی آن رقصنده اشلی پیر لوئیس درختی را به ما معرفی کرد که او آن را درخت آتش (Fire Tree) نامید، که با آن “ارتباط بسیار محکمی ایجاد کرده بود.” او اشاره کرد که شاخه های آن از محل تخریب به سمت جنوب کشیده شده اند.
یک هفته بعد، در جمعه شب، جانسون از بالای یک ماشین پارک شده در خیابان 19 غربی، خارج از نیویورک لایو آرتس، بالا رفت. مخاطبان قسمت 2، «آینده بودن: درون/بیرون»، در حالی که او با یک مگافون صحبت می کرد، در پیاده رو جمع شدند و در یک نقطه از خشم می لرزید. او در لحظهای آرامتر گفت: «اگر همین الان، هر یک از ما سلولهای خود را به سمت عدالت سوق دهیم؟»
وقتی وارد تئاتر شدیم، از یک مسیر دور پشت صحنه بود که باعث شد نه از بالا، بلکه از پایین به فضای اجرا نزدیک شویم. این امر نمادی از روش جانسون بود: اینکه به مشکلات به ظاهر غیرقابل حرکت کمی اریب، از پایه برخورد کند و به این ترتیب ما را به توجه وادار کند.
در اجرای بعدی، تصاویری از «زمین/آسمانی» دوباره ظاهر شد. سه موجود لحافی در میان تماشاچیانی که برای نشستن روی صحنه دعوت شده بودند پرسه می زدند. تپه بلندی از خاک در گوشه ای قرار داشت، بستری از برگ در گوشه ای دیگر. برآمدگی های سیاه و سفید شاخه های درخت، پس زمینه ای تکه تکه و خش خش را تشکیل می دادند. امتیاز جذاب ریون چاکن حاکی از اختلاط طبیعت و خشونت بود. رقصندگان به شدت این منظره را قطع کردند و با نفس شنیدنی خود و ریتم گامی که جانسون در بالای ماشین آن را به عنوان “پای برخاستن” معرفی کرده بود، لایه هایی به صدا اضافه کردند: پاها از هم باز و زانوها خم شده، پاشنه ها بلند می شوند و سپس حفر می کنند. به زمین
در روز جمعه، این نمایش با گفتگوی تکان دهنده ای با Branch of Knowledge، گروهی از اعضای خانواده Lenape که نماینده همه کشورهای Lenape به رسمیت شناخته شده توسط فدرال بودند، دنبال شد. یکی از زنان، لورین فرنچ، درباره چگونگی آواره شدن اجدادش 28 بار برای رسیدن به خانه فعلی خود در اوکلاهما صحبت کرد.
تفاوت های نسلی پدیدار شد. الیزابت فرنچ، یکی از قدیمیترین آنها، با خنده گفت که پس گرفتن زمین «این اتفاق نخواهد افتاد». ریور ویتل هنرمند که جوانتر است با خوشحالی پاسخ داد: «من صبح می گویند “بازگشت زمین.” من انتظارش را دارم.» این گروه به این موضوع فکر کردند که چگونه بازدید از نیویورک، که برخی برای اولین بار انجام میدادند، یک بازگشت قدرتمند به خانه است. همانطور که یکی از اعضای گروه گفت: “من آن را دوست دارم. من به اینجا تعلق دارم من آن را می دانم.»
“وجود آینده بودن”
تا یکشنبه در نیویورک لایو آرتس، منهتن؛ newyorklivearts.org.