هر اتفاقی که بیفتد، ما میتوانیم درسهایی از جنگ تا کنون بگیریم. شگفتی های فراوان آن باید ما را وادار کند که مفروضات قدیمی خود را زیر سوال ببریم.
یک بینش قدرتمند از نیمه سال گذشته به اهمیت رهبران فردی مربوط می شود. نظریه «مرد بزرگ» تاریخ این روزها با توجه به تمایلی که به رویدادهای انسانی به عنوان نتیجه نیروهای عمیق زیربنایی دیده می شود، از مد افتاده است. اینها مشخصا مهم هستند اما اگر ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین فرار میکرد – همانطور که پوتین ظاهراً انتظار داشت یا نتوانست به طور مؤثر ارتباط برقرار کند، مقاومت اوکراین ممکن بود بسیار ضعیفتر باشد. کمتر کسی پیشبینی میکرد که زلنسکی، که رتبهبندی او قبل از حمله روسیه کاهش یافته بود، چنین قهرمان الهامبخشی را ثابت کند.
به طور مشابه، اگر رئیس جمهور روسیه بود، مثلاً بوریس یلتسین، هزاران قربانی جنگ تقریباً به طور قطع هنوز زنده بودند. بدون پوتین جنگی وجود نخواهد داشت. مطمئناً، تعداد زیادی از ملی گرایان خشمگین در روسیه وجود دارد. اما به گفته مرکز لوادا، یک سازمان مستقل تحقیقاتی نظرسنجی روسی، خارج از دایره باریک رئیس جمهور، تنها یک اقلیت کوچک می خواستند اوکراین را جذب کنند. با قضاوت در مورد چهره های شوکه شده در نشست شورای امنیت کرملین در فوریه قبل از حمله پوتین، حتی بسیاری از نزدیکان او نیز از تصمیم رئیس خود گیج شده بودند.
توانمندی اوکراین در میدان نبرد درس دوم را نیز نشان میدهد – قدرت نادیده گرفته شده افراد ضعیف. هر از چند گاهی، ما فرض می کنیم که حزب قویتر از نظر نظامی به سرعت پیروز خواهد شد. اما این دیدگاه اهمیت حمایت و روحیه خارجی را نادیده می گیرد.
وقتی تهاجم آغاز شد، تقریباً همه فکر میکردند کیف چند روز دیگر سقوط خواهد کرد. و با این حال، همانطور که در جنگهای اسرائیل تا ویتنام و اکنون اوکراین دیدهایم، افراد ضعیف اغلب بسیار بهتر از آنچه انتظار میرفت عمل کردند.
به اندازه کافی عجیب، روسیه نیز از نسخه ای از برتری ضعیف برخوردار است. از ماه فوریه، غرب رگبار بیسابقهای از تحریمها را به راه انداخته است که برخی تصور میکردند اقتصاد روسیه را در هم میکوبد. چشم انداز میان مدت آن تاریک به نظر می رسد. اما در حال حاضر، روبل تثبیت شده است، سیستم بانکی زنده مانده، بیکاری کم است و درآمدهای نفتی از درآمدهای سال گذشته فراتر رفته است. این کمک می کند که سایر کشورهایی که از تسلط غرب نیز ناراضی هستند – از چین و هند گرفته تا ترکیه و اندونزی – از منزوی کردن پوتین خودداری کرده اند.
اقدامات پوتین همچنین یک نکته کلیدی دیگر را به ما یادآوری می کند: خودکامگان بدون محدودیت اشتباهات هولناکی مرتکب می شوند. اغلب، آنها جنگ های تجدیدنظرطلبانه را برای جبران «بی عدالتی های تاریخی» آغاز می کنند. اینها راه بدی دارند — از تلاش لئوپولدو گالتیری، رئیس جمهور آرژانتین برای تصرف جزایر فالکلند از بریتانیا در سال 1982 و حمله صدام حسین به کویت در سال 1990 تا تلاش ژنرال های یونانی برای کودتا در قبرس در سال 1974. اما شکست های گذشته چنین نبوده است. مانع از تکرار چنین اشتباهاتی شد. اگر چیزی وجود دارد که بتوانیم از تهاجم روسیه به اوکراین حذف کنیم، این است که نمیتوانیم فقط برای دفاع در برابر حملاتی که منطقی به نظر میرسند برنامهریزی کنیم.
در داخل روسیه، یک شگفتی قابل توجه موفقیت آشکار تبلیغات کرملین است، حتی زمانی که تئوری های توطئه درباره نازی ها در کیف ارائه می شود. از بیرون، به نظر میرسید که اینها خیلی افراطی به نظر میرسند، مخصوصاً با توجه به پیوندهای شخصی زیادی که مردم را در طرفهای مخالف مرز به هم پیوند میداد. البته، سنجش افکار عمومی در یک دولت پلیسی در جنگ سخت است. اما گزارشهایی مبنی بر اینکه روسها دروغهای تلویزیون را به جای بستگان خود در اوکراین باور میکنند، قابل توجه بوده است.
موفقیت اطلاعات نادرست کرملین منعکس کننده سال ها تکرار است که بینندگان را به باور چیزهای وحشتناک در مورد همسایگان خود واداشته است. این و تمایل طبیعی به اجتناب از پذیرش اینکه ممکن است توسط جنایتکاران جنگی اداره شوند.
در واقع، نظرسنجیها حاکی از تمایل فزاینده برای تنظیم کامل جنگ است. بر اساس گزارش مرکز لوادا، در ماه ژوئیه، 32 درصد از پاسخ دهندگان روس گفتند که “عملیات نظامی ویژه” به یاد ماندنی ترین رویداد در چهار هفته گذشته بوده است که در مقایسه با 75 درصد در ماه مارس کاهش یافته است.
حمایت از جنگ قطعا جهانی نیست. با وجود تشدید سرکوب، 18 درصد از پاسخ دهندگان همچنان می گویند که مخالف اقدامات نظامی کشورشان هستند. یک سوال بزرگ برای شش ماه آینده این است که آیا نارضایتی به تهدیدی برای کرملین تبدیل خواهد شد یا خیر. احتمال کمتری وجود دارد که این خطر ناشی از احساسات ضد جنگ باشد تا از اعتراضات احتمالی علیه مشکلات اقتصادی در صورتی که تحریمها گزند.
آخرین درسی که غرب دیگر نمی تواند از آن اجتناب کند. تجاوز پوتین به اوکراین، آخرین شک را از بین برد که ما در یک جنگ سرد جدید هستیم. نگه داشتن این یکی از داغ شدن نیاز به مهارت دارد. این بار، حریف غرب فقط روسیه نیست، بلکه مشارکت نزدیکتر کرملین و چین است. این ایده که ایالات متحده می تواند از یکی به دیگری “محور” شود، اکنون عجیب به نظر می رسد.
تا زمانی که پوتین در قدرت بماند، برای تضعیف غرب تلاش خواهد کرد. اگرچه همکاری با چین در برخی زمینه ها امکان پذیر است، شی جین پینگ نیز متعهد به به چالش کشیدن قدرت ایالات متحده به نظر می رسد.
حسابداری دردناکی در انتظار غرب در شش ماه آینده است. ما در ماه فوریه دیدیم که دموکراسیها، اگرچه دیر واکنش نشان میدهند، اما زمانی که یک تهدید غیرقابل انکار شود، میتوانند خود را برانگیزند. اتحاد غرب در پشت اوکراین در بهار چشمگیر بود. چالش در حال حاضر حفظ این انسجام در طول زمستان کاهش ذخایر گاز خواهد بود، زیرا دوستان غربی پوتین – از تجارت های آلمانی، مشتاق احیای خط لوله نورد استریم 2 گرفته تا سیاستمداران فرانسوی و ایتالیایی بی شماری – تلاش می کنند ما را از هم جدا کنند.
بحران انرژی در آینده فقط شروع است. غرب هنوز با هزینه دفاع از خود در برابر چین، روسیه و بسیاری از تهدیدهای نوظهور دیگر کنار نیامده است. از اواخر دهه 1980، رهبران غربی – مانند سیاستمداران پوپولیست در حال پرخوری – وانمود کردند که می توانند همزمان ناتو را گسترش دهند و هزینه های نظامی را به عنوان سهمی از بودجه کاهش دهند. آنها که حریص یک “سود سهام صلح” بزرگ بودند، مرزهای جدید اتحاد – و سرزمین های مرزی فراتر از آنها – را در بهترین حالت به راحتی ترک کردند. این باید تغییر کند و ارزان نخواهد بود.
شش ماه گذشته پوتین به سختی می توانست یک شکست بزرگتر باشد. اما به گفته تحلیلگران با منابع خوب، همانطور که توسط بلومبرگ نیوز گزارش شده است، او قویاً معتقد است که زمان به نفع او است — که غرب در برابر فشارهای اقتصادی شکست خواهد خورد. شش ماه آینده نشان خواهد داد که آیا او درست می گوید یا خیر.