آسیه باکری دختر شهید باکری یکی از آن چهره هایی است که در فضای مجازی به انتقاد از مسئولان شهرت دارد. بدیهی است که شناخته شدن در این فضا قابل قبول است و او به دلیل باکره بودن به عنوان یک فرد واقعی و البته دختر شهیدی به نام نعمی شناخته می شود. آسیا باکری هر جا که نیاز داشت انتقاد مستقیم خود را بیان می کرد.
با گشت و گذار در فضای مجازی، از توییتر تا اینستاگرام، می توانید به پول نقد متفاوتی برسید. به عنوان مثال در ماجرای اعتراضات بحران آب که در خوزستان در سال 1396 رخ داد و خبر تیراندازی در این اعتراضات شنیده شد، او جلو آمد و با یادآوری اتفاقات تلخ خرمشهر نوشت: «می دانم. که این وضعیت خرمشهر نتیجه سالها سوء مدیریت است و شاید سکوت مثل درد و رنج آن مردم باشد. هیچ صدای تو به اندازه صدای فیلمت دلم را به لرزه در نیاورد. یک روز صدای گلوله برای دفاع از شهر، حالا صدای گلوله…».
البته شاید هیچ کدام از آن نقدها به اندازه نقد محسن رضایی تاثیر نداشت. محسن رضایی در آذرماه 1396 در گفتگویی جنجالی عملیات کربلای 4 را که بنا به اظهارات حشمیر رفسنجانی و علی شمخانی بیش از هزار شهید، بیش از سه هزار مفقود و بیش از 11 هزار مجروح برجای گذاشت. کربلای 5 دونست: «عمیلایت کربلای کے بری دیشم دشنم شد. اگر تحلیلگران تاریخی در فهم آن فریب بخورند، آن را یادداشت خواهند کرد.
این بیان عجیب فضای منفی را علیه محسن رضایی ایجاد کرد و بسیاری از چهره های مطرح به انتقاد از رضایی که در آن زمان تبلیغات انتخاباتی ریاست جمهوری را می کرد، پرداختند. همزمان آسیه باکری فرزند شهید حمید باکری و برادرزاده شهید مهدی باکری در طعنه و کنایه نوشت: آقای رضایی برای عاقبت و عاقبت خودت و آرامش اعصاب اعصاب خوردگان دیگر از جنگ تحمیلی ننویس، حواست نیست، عذرخواهی بلد نیستی، حداقل سکوت را تمرین کن! آسیه باکری بعدا نوشت: آقای محسن رضایی شما قبل از نام بردن از مهدی باکری باید از خانواده شهدا عذرخواهی کنید که بچه دار نشدن آنها نتیجه اشتباهات و عملیات فریب شما در مدیریت جنگ بوده است.
مخالفت ها و دیدگاه های مشابه در یکی دو سال گذشته ادامه داشته است. اما اینکه نام آسیا باکری در عرصه ورزش بر سر زبان ها افتاده و به شرکت او اشاره شده است به اتفاقات اخیر مربوط می شود. یکی واکنش او به نامه های رائفی پور و اظهار نظر علی کریمی برای او و دیگری ماجرای رقابت الناز رکابی در فینال مسابقات سنگنوردی آسیایی. اولین باری که نام آسیا باکری بیش از هر زمان دیگری مطرح شد، ماجرای علی کریمی بود که داستان او را بازنشر کرد. داستان بر این اساس بود که رائفی پور در شرکت خود حضور در جنگ را محلی برای تخلیه احساسات جوانان توصیف کرده بود. صحبت هایی که البته بعدها کوتاه شد به گوش فرزند شهید باکری رسید.
اما دختر شهید باکری با اشاره به همین نامه ها و تصویری از پدر و عمویش نوشت: به گفته آقای رائفی پور دو نفر در تصویر با 27 سال سن به همراه یک زن و یک فرزند پیگیری کردند. احساسات توخالی آنها، رفتند و جنگیدند!» چون دلیل مهم تری نداشتند قطعا این بود که زن و بچه را تنها بگذارند… یعنی 39 سال است که یتیم شده ام فقط برای تخلیه احساسات… توی دهانتان. تقصیر ما نیست که به شما نزدیکتر از شما هستیم.
علی کریمی نوشت شیر مادر و نان پدر حلال است. دقیقا از همین جا بود که توجه ورزشکاران به انتقاد از آسیا باکری بیشتر شد و او نیز در این عرصه مورد توجه قرار گرفت. البته نقدهای او بر اساس نقدهایی که از الناز وارد می شد، بیشتر به چشم می خورد. واقعه الناز رکابی نیز از آن دست حوادثی است که تقریباً همه از آن مطلع هستند.
وی در فینال مسابقات سنگ نوردی قهرمانی آسیا در شرایط رقابتی بزرگ با رقبای خود که تنها یک هدبند داشتند و تمام موهایش را نپوشانده بودند، نماینده ایران شد. همین موضوع انتقادات زیادی را به او وارد کرد و با حواشی بسیاری همراه بود. از شایعه دستگیری و تحویل او به سفارت ایران در سئول تا دستگیری در ایران و البته حبس شخصی اش.
دولتمردان به ویژه مسئولان وزارت ورزش و کمیته ملی المپیک هر چند سعی کردند از منظر دیگری به این قضیه نگاه کنند. اما انتقادات تعدادی از افراد تاثیرگذار در سیاست های دولت مانند الهادی فضا را به جایی رساند که حتی وزیر ورزش و بازدید از سوی الناز رکابی مورد انتقاد قرار گرفت. البته در عین حال در فضای مجازی واکنش به سرعت نیز بسیار کند است.
اینجا دقیقا همان جایی است که دوباره اسم آسیا باکری گذاشته شده است. او واکنش مشابهی به یکی از منتقدان داشت. یکی از کاربران تندرو با انتشار ویدئویی از موهای الناز رکابی در دیدار فینال نوشت: به خدا و خدا با ماست. به پرچم ایران مقدس توهین شد. نمی خواهم مسئولان فدراسیون فوتبال در شایعه پراکنی فوتبالیست ها بی احترامی کنند و در فدراسیون های دیگر خودی نشان دهند و با پرچم جمهوری مقدس جمهوری اسلامی ایران حجاب را به رخ بکشند. این حادثه ناگوار را به خانواده شهید تسلیت می گویم.»
Asiya Bakri баншер эн стори، бх ای کاش وقتی پدرم از اینکه نمی تواند برای پسرش دوچرخه بخرد خجالت می کشید مرا دلداری می دادی. ای کاش روزهایی بود که خوزستانی ها آب نداشتند و به خیابان می آمدند و شما به ما دلداری می دادید. ای کاش وقتی که آمار فقر و بیکاری هر روز بیشتر می شد به من دلداری می دادی. کاش میشد در فروردین 98 با من خداحافظی کرد. کاش هر روز صبح که از خواب بیدار می شدی، اول دلداری ام می دادی…».