راه رفتن بدترین رازی است که می دانم. پاداش آن در زیر هر قدم پنهان می شود.
شاید به این دلیل که پیاده روی را بسیار بدیهی می دانیم، بسیاری از ما اغلب موهبت های فراوان آن را نادیده می گیریم. در حقیقت، من شک دارم که اگر تنها فایده آن فیزیکی بود، با وجود شواهد فراوان مبنی بر ارزش آن در این زمینه، اغلب یا خیلی دور راه می رفتم. چیز دیگری در راه رفتن وجود دارد که بیشتر به من علاقه دارد. و با فرا رسیدن بهار باید توجه کرد.
بیش از ربع قرن پیش، زمانی که 500 مایل در سراسر اسپانیا را در Camino de Santiago، یک مسیر زیارتی باستانی، طی کردم، به قدرت پیاده روی پی بردم. من به طور تصادفی با Camino برخورد کردم و سپس با هدف در سراسر اسپانیا رفتم. از آن زمان من یک واکر هستم. و من تنها نیستم.
بقراط اعلام کرد که “پیاده روی بهترین داروی انسان است.” دکتر خوب همچنین میدانست که پیادهروی بیش از فواید جسمی صرف است، وقتی پیشنهاد کرد: «اگر بد خلق هستید، پیادهروی کنید. اگر هنوز روحیه شما بد است، یک قدم دیگر بروید.» او به آنچه بسیاری از کسانی که بعد از آن آمده بودند اشاره میکرد، که راه رفتن نه تنها بدن را تغذیه میکند، بلکه ذهن را آرام میکند، در حالی که تنش را میسوزاند و باعث میشود مشکلات ما به چشماندازی قابل کنترلتر تبدیل شوند.
سورن کی یرکگور وقتی اعتراف کرد که “من هیچ فکری به این سنگینی نمی شناسم که نتوان از آن دور شد” موافقت کرد. و چارلز دیکنز حتی مستقیم تر بود. او نوشت: «اگر نمیتوانستم راه دور و سریع بروم، فکر میکنم باید منفجر شوم و هلاک شوم».
اما راه رفتن چیزی بیشتر از دور نگه داشتن شیطان از در است. شاعر ولزی (و گاهی ولگرد) WH Davies نوشت:
حالا پیاده خواهم رفت
یا سوار شوم؟
لذت گفت: سوار شو.
جوی پاسخ داد: راه برو.
پیادهروی روحها را به گونهای تقویت میکند که واقعی و سودمند به نظر برسد. احساس می کند متعلق به. و راه رفتن، مانند یک شریک سخاوتمند، بیش از نیمه راه ما را ملاقات می کند.
شواهد فراوانی وجود دارد که یک چرخش خوب خلاقیت را تقویت می کند. ویلیام وردزورث مانند ویرجینیا وولف با راه رفتن سوگند یاد کرد. ویلیام بلیک هم همینطور. توماس مان به ما اطمینان داد: “افکار هنگام راه رفتن به وضوح به وجود می آیند.” جی کی رولینگ مشاهده کرد که “هیچ چیز مانند پیاده روی شبانه وجود ندارد که به شما ایده بدهد”، در حالی که الیزابت فون آرنیم، رمان نویس قرن بیستم، به این نتیجه رسید که “اگر می خواهید به داخل آن نگاه کنید، پیاده روی بهترین راه حرکت است. زندگی اشیا.”
و از هر متفکر عمیقی در مورد فواید چیزی که بیل برایسون آن را “خستگی آرام” می نامد، بپرسید. ژان ژاک روسو اعتراف کرد: “چیزی در راه رفتن وجود دارد که ایده های من را زنده و فعال می کند.” حتی فردریش نیچه قاطعانه بدبین مجبور شد آن را برای یک غواصی خوب کنار بگذارد، وقتی که اجازه داد، “همه افکار واقعا عالی هنگام راه رفتن تصور می شوند.”
در حالی که نشخوار فکری من ممکن است به ارتفاعات بلندی که نیچه به آن اشاره کرده است نزدیک نشود، یک پیاده روی طولانی خوب، یا حتی یک پیاده روی نه چندان طولانی، شروع به ایجاد فضایی بین افکارم می کند که به وضوح اجازه می دهد از کفش های من به گونه ای بالا بیاید که هیچ کس دیگری وجود ندارد. روش حمل و نقل انجام می دهد. سفرنامه نویس و محقق پاتریک لی فرمور آن را به اختصار بیان می کند که گفت: «همه اسب بخار فساد می کند».
تا زمانی که با تنها ماموریت عبور از کشور با پای پیاده به اسپانیا رفتم، اغلب پیاده روی را اتلاف وقت خود می دانستم. Camino این را تغییر داد. پیادهروی یک ماهه من را به گونهای به خودم نشان داد که هیچ چیز دیگری نداشت – الگوی فکری من، چرخههای احساسی معمولی، طبیعت ترسناک من. Camino مقاومت من را برای دیدن خودم از بین برد، و سپس قدم به قدم من را دوباره ساخت. جای من را در دنیا عوض کرد.
بهجای اینکه پیادهروی را بهعنوان آهستهترین راه برای رسیدن به جایی ببینم، آن را نه تنها وسیلهای برای رسیدن به هدف، بلکه خود رویداد میدانم. و از آنجایی که سال گذشته برای دومین بار با پسر 19 ساله ام در کامینو قدم زدم، راه رفتن را به عنوان یکی از ارزشمندترین کارهایی که می توانم انجام دهم درک کردم.
ربکا سولنیت، نویسنده اشاره کرد که راه رفتن «این است که بدن خود را در برابر زمین اندازه می گیرد». و از طریق چنین ارتباط جسمانی، راه رفتن با بازگرداندن ما از نظر عاطفی، حتی از نظر معنوی، به خانه خودمان هدیه می دهد. وقتی در آخرین روز پیاده روی پسرم رو به من کرد و گفت: “پدر، این تنها “10 از 10” کاری است که در زندگی ام انجام داده ام”، می دانستم که او نه تنها به سانتیاگو د کامپوستلا رسیده است. ، اما معنادارتر در خودش.
جان میور، طبیعتشناس بزرگ، با دقت مشاهده کرد: «من فقط برای پیادهروی بیرون رفتم و… فهمیدم بیرون رفتن واقعاً داخل شدن است». آیا تا به حال کسی از راه رفتن در طبیعت برای یک ساعت بیرون آمده و از وضعیت بهبود یافته خود پشیمان شده است؟ شاید این همان چیزی است که هنری دیوید ثورو، پیادهروی فداکار، وقتی نوشت: «در جنگل قدم زدم و بلندتر از درختان بیرون آمدم».
پس راز آن بیرون است. زیر برگ های مسیر است. درست همانجا در پیاده رو است. بهار آمد. توری.
اندرو مک کارتی نویسنده و بازیگر و نویسنده اخیراً «راه رفتن با سام: پدر، پسر و پانصد مایل در سراسر اسپانیا» است.