یادداشت ویراستار: مارک گالئوتی مدیر اجرایی مشاور مایاک اینتلیجنس و استاد افتخاری دانشگاه کالج لندن است. او نویسنده چندین کتاب در مورد تاریخ روسیه است که آخرین آنها “جنگ های پوتین: از چچن تا اوکراین” است. نظراتی که در این تفسیر بیان شده نظر خود اوست. نظرات بیشتر را در CNN مشاهده کنید.
CNN
–
علیرغم برخی گمانه زنی های جنون آمیز در مورد از دست دادن منطقه اشغالی اوکراین در خرسون توسط روسیه در این هفته، هنوز خیلی زود است که پیش بینی کنیم رئیس جمهور ولادیمیر پوتین چه زمانی و چگونه قدرت را تسلیم خواهد کرد – چه به دلیل برکناری، بازنشستگی یا صرفاً مردن در مقام ریاست جمهوری.
با این حال، آنچه در حال حاضر میتوانیم ببینیم، برخی از فرآیندهایی است که ممکن است این حرکت را شکل داده و باعث شود. مهمتر از آن، حتی با چسبیدن به قدرت، پوتین هرگز به تصویری که برای خود ساخته است عمل نخواهد کرد.
به خصوص در ماه های اولیه جنگ، گمانه زنی های هیجان انگیز زیادی در مورد سلامتی او وجود داشت، با این ادعا که او همه چیز از سرطان خون گرفته تا پارکینسون دارد. بسیاری از این موارد فروکش کرده است، به خصوص که به نظر می رسد جنبه پف کرده و انقباضات عجیب و غریبی که به عنوان اثبات روی آن بسته شده بود، از بین رفته است.
تعجب آور بود که این چنین علاقه ای را به خود جلب می کرد و چیزی شبیه به ماشین سابق را برای دولت های غربی که مشتاق راه حلی سریع برای معضلات درگیری هستند، ارائه می کرد.
با این حال، به گفته افسران اطلاعاتی ایالات متحده که این سوال را مطالعه کرده اند، در حالی که پوتین ممکن است مشکلات سلامتی مکرر داشته باشد – او مدت هاست که از مشکلات کمر رنج می برد و حتی ممکن است از شرایطی رنج می برد که سیستم ایمنی بدن او را به خطر انداخته است. اقدامات انجام شده برای محافظت از او در برابر کووید-19 – هیچ نشانه ای از چیزی که احتمالاً منجر به مرگ یا ناتوانی قریب الوقوع او شود وجود ندارد.
با این حال او 70 ساله است و سلامتی او واقعاً به یک سؤال وجودی برای سیستم تبدیل شده است. از این گذشته، در حالی که قانون اساسی روسیه تصریح می کند که در صورت مرگ وی در مقام خود چه اتفاقی می افتد – نخست وزیر به عنوان رئیس جمهور موقت تا زمان برگزاری انتخابات زودهنگام وارد کار می شود – هیچ شرطی در مورد ناتوانی وی برای مدت زمان قابل توجهی وجود ندارد و همچنین وجود ندارد. معاونی که بتواند از او حمایت کند.
این دقیقاً همان نوع بحران سیاسی است که ممکن است یک مبارزه درون نخبگانی ایجاد کند که می تواند این رژیم را سرنگون کند.
از این گذشته، در حال حاضر، شانس کودتای کاخ به سختی بیشتر از احتمال سرنگونی پوتین توسط اعتراضات در خیابان ها است. نیروهای امنیتی متعدد یکدیگر را متعادل می کنند: به عنوان مثال، در مسکو، پادگان نظامی، لشکر ویژه گارد ملی و هنگ کرملین، همه به زنجیره های مختلف فرماندهی گزارش می دهند. سرویس امنیت فدرال هر سه را زیر نظر دارد – و سرویس حفاظت فدرال نیز به نوبه خود آنها را زیر نظر دارد.
تا زمانی که پوتین قادر به کنترل رؤسای این به اصطلاح “وزارتخانه های قدرت” باشد و آنها بر وفاداری آژانس های خود نظارت داشته باشند، سرنگونی او سخت به نظر می رسد.
با این حال، با وجود همه چیزهایی که به نظر می رسد کاملاً تحت کنترل است، آنچه در حال رخ دادن است این است که سیستم او به طور فزاینده ای شکننده می شود و منابعی را که در گذشته انعطاف پذیری برای پاسخ به چالش های غیرمنتظره را فراهم کرده بودند از دست می دهد.
بدیهی است که این به معنای منابع مالی است. با افزایش تحریم ها و افزایش هزینه های جنگ، پول سخت تر می شود. تقریباً یک سوم بودجه سال 2023 (بیش از 9 تریلیون از مجموع 29 تریلیون روبل) صرف دفاع و امنیت خواهد شد. این امر به نسبت کمتری از بودجه های منطقه ای حمایت می کند و صنایع در حال مبارزه را سرپا نگه می دارد.
با این حال، این به معنای تضعیف مشروعیت و حسن نیت سرویس های امنیتی و نخبگان محلی است. محبوبیت پوتین همیشه به طور مصنوعی بالا بوده است، با توجه به اینکه مخالفت معنی داری برای او وجود ندارد، اما با این وجود در حال سقوط است.
گارد ملی، نیروی کلیدی که مسئول کنترل اعتراضات است در خیابان ها، جنگ در اوکراین نابود شده است. اعضای گارد ملی همچنین از اینکه از آنها به عنوان خوراک توپ در جنگی استفاده شد که پلیس ضدشورش مورد تمجید قرار گرفت، عصبانی هستند. نه آموزش دیده و نه مجهز
در همین حال، در حالی که غرغر درون نخبگان با دقت خاموش می ماند، آشکار است. پوتین دقیقاً همانطور که در دوران کووید-19 انجام داد، کار سخت و نامطلوب تشکیل «گردانهای داوطلب» و حفظ اقتصاد جنگ را بر سر شهرداران و فرمانداران منطقهاش رها میکند. در حالی که برخی مانند St. الکساندر بگلوف، فرماندار پترزبورگ، از این فرصت برای جلب رضایت پوتین استفاده کرده است، بسیاری دیگر بی سر و صدا وحشت زده شده اند.
همه اینها پیش بینی آینده پوتین و رژیم او را دشوارتر می کند. حتی رژیم های شکننده و راکد نیز می توانند برای مدت طولانی دوام بیاورند. روسیه تزاری احتمالاً در سال 1911 دچار مرگ مغزی شده بود، زمانی که روسیه پتر استولیپین، نخستوزیر اصلاحطلب وحشیانه ترور شد، اما این اتفاق افتاد هنوز هم در طول سه سال فاجعه در جنگ جهانی اول قبل از فروپاشی در سال 1917 ادامه یافت.
با این حال، این بدان معناست که دولت پوتین بسیار کمتر قادر به مقابله با بحرانهای غیرمنتظرهای است که پیشبینی آنها در عین حال دشوار و در عین حال در نهایت اجتنابناپذیر است. این می تواند هر چیزی باشد، از شکست عمومی در اوکراین گرفته تا فروپاشی اقتصادی منطقه ای در داخل، امتناع نیروهای امنیتی از سرکوب اعتراضات در خیابان ها یا بیماری جدی پوتین.
در این شرایط، مانند مارس 1917 (فوریه بر اساس تقویم قدیم روسی)، شاید فرمانده کل قوا با ژنرالهای ارشد و سیاستمداران خود مواجه شود و به نفع میهن وادار به کنارهگیری شود.
در حال حاضر تصور چنین سناریویی سخت به نظر می رسد، اما در اصل نخبگان روسیه، چه سیاسی و چه نظامی، «پوتینیست» نیستند، بلکه فرصت طلبان بی رحم هستند. آنها از پوتین حمایت کرده اند زیرا این به نفع آنهاست. آنها همچنان به وفاداری خود ادامه می دهند زیرا خطرات در مخالفت با او در حال حاضر بسیار بیشتر به نظر می رسد.
با این حال، اگر آنها شروع به این باور کنند که او آسیب پذیر است، احتمالاً با سرعت از او فاصله می گیرند. هیچ کس نمی خواهد آخرین وفادار یک رژیم محکوم به فنا باشد.
با این حال، هر اتفاقی که بیفتد، رویاهای پوتین برای استقرار روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ به پشتوانه قدرت نظامی اش به پایان رسیده است، و همچنین جاه طلبی های او برای حفظ میراث به عنوان یکی از دولت سازان بزرگ این کشور نیز به پایان رسیده است.
ماشین نظامی او خراب است. اقتصاد کشور او چنان آسیب دیده است که سالها طول می کشد تا بهبود یابد. شهرت او به عنوان یک مغز متفکر ژئوپلیتیکی در حال فروپاشی است. پوتین-مرد ممکن است سال ها همچنان به قدرت بچسبد، اما پوتین-افسانه مرده است.